اس ام اس جديد

بند کفش نئون

بند کفش نئون

مناسب بستن روی انواع کفشهای ورزشی و اسپرت، پوتین و کفشهای اسکیت/ قابلیت سه مدل نوردهی متفاوت؛ تماماً روشن، چشمک زن یک حالته و دو حالته./ ساخته شده از پلاستیک فوق العاده شفاف ، ضدآب و قابل شستشو ؛ ایمن بدلیل عدم وجود سیم در داخل بند.
قيمت: 15,000 تومان
توضيحات بيشتر
خريد پستی
ساعت کاسیو EF 550 Red Bull ساعت کاسیو EF 550 Red Bull
صفحه ساعت:سفيد - مشكی/ بند ساعت:مشكی از جنس پلی کربنات/ امکانات ساعت:ضدآب/ تقویم:دارد/ تولید کننده: قطعات ساخت ژاپن و اسمبل شده در چین توسط کارخانه کاسیو/ گارانتی ساعت کاسیو : گارانتی رسمی کاسیو از فروشگاه دایان در ایران/ توضیحات: بند ضد حساسیت یکی دیگر از خصوصیات کاسیو 550 می باشد./
قيمت: 55,000 تومان
توضيحات بيشتر
خريد پستی
تبـــلیغـــات

تبـــلیغـــات

مــوضــوعـات
  • جالب
  • داستان های خواندنی
  • پیامک
  • آمار بازديد
    • تعداد مطالب : 745
    • تعداد نظرات : 17
    • بازدید امروز : 570
    • بازدید دیروز : 1019
    • بازدید این هفته : 3463
    • بازدید این ماه : 26118
    • کل بازدیدها : 286453
    • خروجی فید امروز : 165
    • ورودی گوگل امروز : 0
    • افراد آنلاین : 20 نفر
    • تبادل لینک با 0 سایت
    تبلیغات

    محصــولات ویــژه


    جـديدترين محصولات



    

    اعلانات

    A.r_N

     

    اگر مطلبی(یا پیامکی) رو در قسمت موضوعات پیدا نکرید و یا پیدا کردن موضوع مورد نظر شما کار سختی است حتما از جستوجوی بالای سایت استفاده کنید.


    کپـی برداری از مطالب سایت فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.

    با تشکر

    Arnsms.ir

    آموزش امنیت و شبکه

    ccsp.ir

    داستان جالب(راننده اصفهانی) (۱۹)

    اصفهانیه داشته توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ کیلومتر در ساعت می‌رفته که پلیس با دوربینش شکارش می‌کنه

    و ماشینشو متوقف می‌کنه.

    پلیسه میاد کنار ماشینو میگه: گواهینامه و کارت ماشینو بدین.

    اصفهانیه میگه: من گواهینامه ندارم.

    این ماشینم مالی من نیست.

    کارتا ایناشم پیشی من نیست.

    من صَحَبی (صاحب) ماشینا کشتم آ جنازشا انداختم تو صندوق عقب.


    حالاوَم داشتم می‌رفتم از مرز فرار کنم،

    شوما منا گرفتین.

     

    بقیه در ادامه مطالب…

     

    نویسنده: علیرضا
    1,632 :Bazdid
    بدون دیدگاه
    ادامه مطلب را دنبال كن..

    داستان آموزنده(کلاس درس ابوریحان) (۱۵)

    داستان آموزنده "کلاس درس ابوریحان"

     

    روزی ابوریحان درس به شاگردان می گفت که

    خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد …

    شاگردان با خشم به او می نگریستند

    و در دل هزار دشنام به او می دادند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است .

    آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سئوال ساده نمود و رفت …

    فردای آن روز، شاعری مدیحه سرای دربار، پای به محل درس گذارده

    تا سئوالی از حکیم بپرسد شاگردان به احترامش برخواستند

    و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد.

     

    که دیدند از استاد خبری نیست هر طرف را نظر کردند اثری از استاد نبود …

    یکی از شاگردان که از آغاز چشمش به استاد بود و او را دنبال می نمود

    در میانه کوچه جلوی استاد را گرفته و پرسید:

     

    بقیه در ادامه مطالب….

     

    نویسنده: علیرضا
    1,418 :Bazdid
    بدون دیدگاه
    ادامه مطلب را دنبال كن..

    داستان جالب(پسر باکلاس و مزدا۳۲۳ !) (۷)

    داستان جالب جدید و باحال

     

    مزدا ۳۲۳ قرمز رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد . خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حرکت ایستاد ، اما راننده، خودرو را به عقب راند، تا جایی که پنجره جلو دقیقا روبروی دختر جوان قرار گرفت . این اولین خودرویی نبود که روبروی دختر توقف می کرد ، اما هریک از آنها با بی توجهی دختر جوان ، به راه خود ادامه می دادند . دختر جوان، مانتوی مشکی تنگی به تن کرده بود که چند انگشتی از یک پیراهن بلند تر بود . شلواری هم که تن دخترک بود ،همچون مانتویش مشکی بود و تنگ می نمود که آن هم کوتاه بود و تا چند سانتی پایین تر از زانو را می پوشاند . به نظر می آمد که شلوار به خودی خود کوتاه نیست و انتهای ساق آن به داخل تا شده . دختر جوان نتوانست اهمیتی به مزدای قرمز رنگ ندهد . سرش را به داخل پنجره خم کرد و به راننده گفت :” بفرمایید؟” . مزدا مسافری نداشت . راننده آن پسر جوان و خوش چهره ای بود که عینک دودی ظریفی به چشم داشت . پسر جوان بدون معطلی و با بیانی محترمانه گفت : ” خوشحال میشم تا جایی برسونمتون”. دختر جوان گفت : ” صادقیه میرما”. پسر جوان بی درنگ سرش را به نشانه تائید تکان داد و پاسخ داد : ” حتماً، بفرمایید بالا “. دخترک با متعجب ساختن پسر جوان، صندلی عقب را برای نشستن انتخاب کرد .چند لحظه ای از حرکت خودرو نگذشته بود که دختر جوان ، در حالی که روسری کوچک و قرمز خود را عقب و جلو می کشید و موهای سرازیر شده در کنار صورتش را نظم می داد ،گفت :” توی ماشینت چیزی برای گوش کردن نیست “

    – البته .

     

    بقیه در ادامه مطالب….

     

    نویسنده: علیرضا
    2,195 :Bazdid
    بدون دیدگاه
    ادامه مطلب را دنبال كن..

    تبلیغات

    صفحات سایت: