دلی پُر از آتش و جانی پُر از دود
تنی چون موی و رخساری زر اندود
برم هر شب سحرگه پیشِ دادار
بمالم پیشِ او برخاک رخسار
——————————–
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازُم خنجری نیشش زفولاد
زنُم بر دیده تا دل گردد آزاد
———————————
یکی بر زیگری نالان درین دشت
به خون دیگران آلاله می گشت
همی کشت و همی گفت ای دریغا
بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت
————————–
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر زبوی سنبل آیو
چو شو گیرُم خیالش را در آغوش
سحر از بستُرم بوی گل آیو
—————————
دلُم بی وصل تِه شادی مبیناد
ز درد و محنت آزادی مبیناد
خراب آبادِ دل بی مقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد
مو آن دلدادۀ بی خانمانُم
مو آن محنت نصیبِ سخت جانُم
مو آن سرگشته خارُم در بیابان
که چون بادی وزد هر سو دوانُم
—————————-
گلی که خود بدادُم پیچ و تابش
به اشک دیدگانُم دادُم آبش
در این گلشن خدایا کی روا بی
گل از مو دیگری گیره گلابش
——————————-
بی ته اشکُم ز مژگانِ تر آیو
بی ته نخِل امیدمُ بی بر آیو
بی ته در گنج تنهایی شب و روز
نشینُم تا که عمرُم بر سر آیو
————————-
دو چشمونِت پیاله پر ز می بی
دو زلفونِت خراجِ مُلکِ ری بی
همی وعده کری امروز و فردا
نمیدونُم که فردای تو کی بی؟
—————————
پر کن پیاله را کاین آب آتشین
دیریست ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
بقیه در ادامه مطالب…..
بید مجنون زیر بال خود پناهم داده بود
در حریم خلوتی جانبخش راهم داده بود
تکیه بر بال نسیم و چنگ در گیسوی بید
مسندی والاتر از ایوان شاهم داده بود
—————————
قاصدک از چه خبر آوردی
وز کجا وز که خبر آوردی
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و در من بی ثمر می گردی
—————————–
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت که ای چشم و چذاغ همه شیرین سخنان
——————————–
می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی
می رسد روزی که احساس مرا باور کنی
می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود
خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی
——————————–
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
منظر دیده قدمگاهِ گدایان شده است
کاخ دل در خور اورنگ شهی یابد کرد
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سـرباز کم است
———————————
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
شمعم شکفته بود که خندد بروی تو
افسوس ای شکوفه خندان نیامدی
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سـرباز کم است
———————————
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
شمعم شکفته بود که خندد بروی تو
افسوس ای شکوفه خندان نیامدی
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
——————————-
دگر ره شب آمد تا جهانی سیا کند
جهانی سیاهی با دلم تا چها کند
بیامد که باز آن تیره مفرش بگسترد
همان گوهر آجین خیمه اش را به پا کند
————————————
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گویی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
آنکه میخواست به رویم در دولت بگشاید
با که گویم که در خانه به رویش نگشودم
————————————-
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسمهای تو باور کردم
———————————–
شاد زی با سیاه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
———————————
چو شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند زمن
روی رنگین را به هرکس می نماید همچو گل
ور بگویم باز پوشان باز پوشاند زمن
امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا
نشان داغ دل ماست لالهای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
خاک بیزان به سر اندر سر نعش تو بنات
اشکریزان به بر از سوگ تو شعرای عبور
کز سبزه و بنفشه و گل هایِ رنگ رنگ
گویی بهشت آمده از آسمان فرود
غیبت نکرده ای که شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
نه شادم نه محزون نه خاکم نه گردون
نه لفظم نه مضمون چه معنیستم من؟
منظر دیده قدمگاهِ گدایان شده است
کاخ دل در خور اورنگ شهی یابد کرد
اس ام اس های خود را برای درج در سایت، در قسمت نظرات ارسال کنید. تا اس ام اس های شما در سایت قرار گیرد.اگر دوست دارید نام شما درج شود نام خود را هم بفرستید،اس ام اس ها به صورت ماهانه قرار می گیرد
نظر شما دوست عزيز در مورد اين مطلب چيه ؟
در قسمت نظرات (پايين صفحه) نظر خودتون رو بنويسيد.
اگر انتقاد يا پيشنهاد و نقطه نظري هم داريد خوشحال ميشم بدونم. با تشکر