اگر مطلبی(یا پیامکی) رو در قسمت موضوعات پیدا نکرید و یا پیدا کردن موضوع مورد نظر شما کار سختی است حتما از جستوجوی بالای سایت استفاده کنید.
با تشکر
Arnsms.ir
ﻛﻨﻰ ﺩﺭ ﺭﻩ ﺣﻖّ ﺍﮔﺮ ﺑﺬﻝ ﻣﺎﻝ
ﺯ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻭ ﻣﺴﻜﻴﻦ ﺑﭙﺮﺳﻰ ﺗﻮ ﺣﺎﻝ
ﺧﺪﺍﻳﺖ ﺩﻫﺪ ﺯﻭﺩ ﺍﺟﺮ ﺟﺰﻳﻞ
ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻜﻮﺗﺮ ﺯ ﺫﻛﺮ ﺟﻤﻴﻞ
/////////////////////################/////////////////////
ﺑﻮﺩ ﻇﻦّ ﺑﺪ ﺁﻓﺖ ﻛﻴﺶ ﻭ ﺩﻳﻦ
ﺷﻮﺩ ﺯﺍﺋﻞ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻳﻘﻴﻦ
ﺑﺪ ﺍﻧﺪﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
/////////////////////################/////////////////////
ﺯ ﺧﻠﻖ ﺍﺳﺖ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺭ ﺁﺭﺯﻭﻯ ﺑﻬﺸﺖ
ﺷﻮﺩ ﺣﺎﺻﻞ ﺍﻯ ﺷﺨﺺ ﻧﻴﻜﻮ ﺳﺮﺷﺖ
ﭼﻮ ﮔﺮﺩ ﺁﻭﺭﻯ ﺯﺍﺩ ﻋﻘﺒﺎﻯ ﺧﻮﻳﺶ
ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﺴﺘﻰ ﻭ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﻴﺎﻯ ﺧﻮﻳﺶ
/////////////////////################/////////////////////
ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﺭ ﺍﻧﺪﻳﺸﺘﺮ
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺧﺮﺩ ﭘﻴﺸﺘﺮ
ﻛﺰ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻛﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ
ﻭﻓﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺧﺮ ﺭﺳﺎﻧﺪ
بقیه در ادامه مطالب…
ستایش کنم ایزد پاک را / که گویا و بینا کند خاک را
به موری دهد مالش نره شیر / کند پشه بر پیل جنگی دلیر
جهان را بلندی و پستی تویی / ندانم چه ای آنچه هستی تویی . .
خواهی اگر بجویی ، یک لحظه ای مجویش
خواهی اگر بدانی ، یک لحظه ای مدانش . . .
(ملا محسن فیض)
.
.
.
کیست آن پرده نشین کاینهمه افسانه از اوست
خویش از او ، دوست از او ، دشمن و بیگانه از اوست
به یکی داده خرد بر دگری داده جنون
دانش عاقل از او ، غفلت دیوانه از اوست
.
.
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تورا / کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تورا
غایب نگشته ی که شوم طالب حضور / پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را . . .
(فروغی)
بقیه در ادامه مطالب…
بر انم گر تو باز ایی که در پایت کنم جانی از این کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
پند بسیار به او گفتم و نشنیده گرفت
که عنانش به کف مستی و خودرایی بود
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند!!
عشق شیریست قوی پنجه و می گوید فاش
هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ما
ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از ناز تا باز کنی بند قبا صبح دمیده ست!
مست شد ،خواست که ساغر شکند، عهد شکست
فرق پیمانه و پیمان، زکجا داند مست
بقیه در ادامه مطالب….
دربساط می پرستان حیله ونیرنگ نیست
سینه راپرکردن ازجام حقیقت ننگ نیست
پیکراین خانه راچیزی نسازدجزصفا
عاقبت از آدمی چیزی نماندجزوفا
گرچه جانم رود ازدست دراین کنج قفس
یادت ازدل نرودتاکه مراهست نفس
تو مگر باده فروشی که همه مست تواند
تو مگر ساغر عشقی همه معشوق تواند
من ازطرح نگاه تو امیدمبهمی دارم
نگیرازمن نگاهت راکه با آن عالمی دارم
یادتوگرنکنم شیشه عمرم به فناست
این دل کوچک من بعدخدایاد شماست.
نازنینا گر طبیبی بنده بیمار توام
با دلی پر آرزو مشتاق دیدار توام
گر بگویی جای پایت روی چشمان من است
چشمها سهل است؛من با جان خریدار توام
بقیه در ادامه مطالب….
ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩ ِ ﺗﻮﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺭﺍ ﻋﻤﯿﻖ ﺗﺠﺮﺑﻪ
ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻨﺎﯼ
ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﺎﻧﻢ
ﻭﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﻧﻮ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻡ … ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﻔﺲ
ﻫﺎﯾﺖ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
*
ﻣﺼﻨــﻮﻋﯽ ﻟﺒﺨﻨــﺪ ﺯﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔــﺬﺍﺭﻡ ﺑﻪ
ﺣﺴﺎﺏ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ..
ﺍﻻ ﺍﯾﻨﮑــﻪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺯﺩﻩ ﺑﺎﺷــﻢ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
*
ﺩﻝ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﻡ ﻣﺤﺮﻣﯽ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩ
ﺩﻝ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺮﻫﻤﯽ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩ
ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ ﻫﻤﺪﻣﯽ ﻣﯽ ﺟﺴﺘﻢ
ﻋﻤﺮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﺪﻣﯽ ﺩﻣﯽ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩ
ﺳﯿــﺎﻫﯽ ﺯﯾـﺮ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾـﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺭﻡ ..
ﺟـﺎﯼ ﭘﺎﯼ ﺭﻓﺘﻦ” ﺗـــﻮ”ﺳﺖ!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
*
ﺷــﺎﯾﺪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻧﯿـــﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎﺷــﺪ ..
ﺗـــﻮ ﺻﺎﺣﺐ ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﺑﺎﺷﯽ ؛ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ
ﺗﻌﺒﯿﺮﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ِ ﺩﯾﮕﺮﯾﺴﺖ!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
*
ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺪﯼ
ﺳﻔﯿﺪ ﺷﺪ ﻣﻮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﮔﺸﺘﻨﺖ
ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﺑﯿﺎ ﺟﺎﻫﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﯿﻢ
ﺩﻟﻢ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﻋﺎﺷﻘﻢ
ﺑﺎﺷﻪ !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻨﺪ
ﭼﺮﺍ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﻣﺮﺯ ﮔﻤﺎﻧﻨﺪ
ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺯ ﺧﺎﻟﯽ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﯿﺎﻧﻨﺪ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
*
ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗـﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽــﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﯽ ﺑﻮﺩﯼ ؛
ﺍﻣـــﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ .. ﮔﺮﺍﻥ ﺗﻤــﺎﻡ ﺷﺪﯼ!
قلب من در شهر چشمان تو جا مانده است قدر یک شب هم شده از آن پرستاری کنی
می دانم تا وقتی که پشتت به خدا گرم است تمام هراس های دنیا خنده دار است …
بقیه در ادامه مطالب….
منو کشتی ٬منوکشتی٬ منو قلبمو سوزوندی
رفتی و رو همه حرفات خیلی راحت پا گذاشتی
خودت اما خوب میدونی منو با راز نگاهت
توی این شهر غریب رفتی و تنها گذاشتی
رفتی و ازم گرفتی همه ی دارو ندارم
به جز اندوه و غم و غم دیگه چیزی جا نذاشتی
رفتی و حتی نگفتی یه کلام خدا نگهدار
حتی یه بوس کوچولو روی گونه هام نذاشتی
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
سنی ندارم
اما کمرم خم شده.
نه بر اثر پیری.
به دنبال لقمه نانی.
بار می کشم بر دوش،
و خم می شوم
در برابر صاحبان سرمایه.
اختیار خوابم را دارند.
اختیار بدنم را دارند.
و من ذره ذره
وجودم را،
می فروشم به لقمه ای نان
تا گرسنگی را مغلوب شوم.
روح دریا ازعطش برروی خاک افتاده است
خون سبزلاله در رگ های تاک افتاده است
درضمیر آسمان پیچیده بوی التجا
شبنم ازچشم شقایق های پاک افتاده است
هرنفس ازنبض خاکی لاله می آید برون
هرطرف جسم شهیدی چاک چاک افتاده است
جامه ی سرخ شهادت برسر سرنیزه ها
تا بپوشد جامه ی عزت هلاک افتاده است
درترازعاشقی روزی که پایانش نبود
عشق ورزی با گل زهرا ملا ک افتاده است
این روزها به جای" شرافت" از انسان ها فقط" شر" و " آفت" می بینی
بقیه در ادامه مطالب….
دلی پُر از آتش و جانی پُر از دود
تنی چون موی و رخساری زر اندود
برم هر شب سحرگه پیشِ دادار
بمالم پیشِ او برخاک رخسار
——————————–
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازُم خنجری نیشش زفولاد
زنُم بر دیده تا دل گردد آزاد
———————————
یکی بر زیگری نالان درین دشت
به خون دیگران آلاله می گشت
همی کشت و همی گفت ای دریغا
بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت
————————–
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر زبوی سنبل آیو
چو شو گیرُم خیالش را در آغوش
سحر از بستُرم بوی گل آیو
—————————
دلُم بی وصل تِه شادی مبیناد
ز درد و محنت آزادی مبیناد
خراب آبادِ دل بی مقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد
مو آن دلدادۀ بی خانمانُم
مو آن محنت نصیبِ سخت جانُم
مو آن سرگشته خارُم در بیابان
که چون بادی وزد هر سو دوانُم
—————————-
گلی که خود بدادُم پیچ و تابش
به اشک دیدگانُم دادُم آبش
در این گلشن خدایا کی روا بی
گل از مو دیگری گیره گلابش
——————————-
بی ته اشکُم ز مژگانِ تر آیو
بی ته نخِل امیدمُ بی بر آیو
بی ته در گنج تنهایی شب و روز
نشینُم تا که عمرُم بر سر آیو
————————-
دو چشمونِت پیاله پر ز می بی
دو زلفونِت خراجِ مُلکِ ری بی
همی وعده کری امروز و فردا
نمیدونُم که فردای تو کی بی؟
—————————
پر کن پیاله را کاین آب آتشین
دیریست ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
بقیه در ادامه مطالب…..
————————————
————————————-
—————————————-
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
به آب کوثر وزمزم سفید نتوان کرد
———————————–
جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین میزندش
همدم گل گشته ام همبستر خاکم مکن . . . . قطره قطره می چکم از چشم خود پاکم مکن
…………………
آن کبوتر که لب بام شما پر زد و رفت دل من بود که آمد به شما سر زد و رفت
…………………
هرکجا دور از تو باشم نازنین غربت نشینم هرکجا پایت گذاری خاک نرم آن زمینم
…………………
چرا غم ها نمی دانند که من سلطان غمهایم بیا ای دوست با من باش که من تنهای تنهایم
…………………
اگه باهات نبودم برات که بودم… اگه چشات نبودم نگات که بودم…
اگه حرفات نبودم صدات که بودم… اگه خودت نبودم فدات که بودم…
این حوض که دل هلاک نظارهی اوست
صد آیهی فیض بیش دربارهی اوست
در دعوی اعجاز زبانیست بلیغ
آبی که زبانه کش ز فوارهی اوست
————————————–
دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم؟
دل دادم و اندوه تو بردم چه کنم؟
من زنده به عشق توام ای دوست ولیک
از آرزوی روی تو مردم، چه کنم؟
————————————–
شبها به کنج خلوتم آواز میدهند
کای خفته گنج خلوتیان باز میدهند
گوئی به ارغنون مناجاتیان صبح
از بارگاه حافظم آواز میدهند
—————————————-
ایام شباب است شراب اولیتر
با سبز خطان بادهی ناب اولیتر
عالم همه سر به سر رباطیست خراب
در جای خراب هم خراب اولیتر
———————————
دلی دیرم دمی بیغم نمیبو غمی دیرم که هرگز کم نمیبو
خطی دیرم مو از خوبان عالم که یار بیوفا همدم نمیبو
بقیه در ادامه مطالب….
در مکتب ما رسم فراموشی نیست
در مکتب ما عشق هم آغوشی نیست
مهر تو اگر بر هستی ما افتاد
هرگز به سرش خیال خاموشی نیست
———————————
زندگی عشق است عشق افسانه نیست
انکه عشق را افرید دیوانه نیست
عشق ان نیست که کنارش باشی
عشق ان است که به یادش باشی
—————————
ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
بیرون نرود گوی کافتاد به میدانت
هرچند نمی سوزد برمن دل سنگینت
گوی دل من سنگیست درجان زنخدانت
جان باختن آسان است اندرنظرت لیکن
این لاشه نمی بینم شایسته قربانت
—————————-
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیده ی من ز هجر خاری دگر است
من جهد همی کنم قضا میگوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگراست
——————————
من با کمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سـرباز کم است
———————————
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
شمعم شکفته بود که خندد بروی تو
افسوس ای شکوفه خندان نیامدی
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
——————————-
دگر ره شب آمد تا جهانی سیا کند
جهانی سیاهی با دلم تا چها کند
بیامد که باز آن تیره مفرش بگسترد
همان گوهر آجین خیمه اش را به پا کند