اس ام اس جديد

بند کفش نئون

بند کفش نئون

مناسب بستن روی انواع کفشهای ورزشی و اسپرت، پوتین و کفشهای اسکیت/ قابلیت سه مدل نوردهی متفاوت؛ تماماً روشن، چشمک زن یک حالته و دو حالته./ ساخته شده از پلاستیک فوق العاده شفاف ، ضدآب و قابل شستشو ؛ ایمن بدلیل عدم وجود سیم در داخل بند.
قيمت: 15,000 تومان
توضيحات بيشتر
خريد پستی
ساعت کاسیو EF 550 Red Bull ساعت کاسیو EF 550 Red Bull
صفحه ساعت:سفيد - مشكی/ بند ساعت:مشكی از جنس پلی کربنات/ امکانات ساعت:ضدآب/ تقویم:دارد/ تولید کننده: قطعات ساخت ژاپن و اسمبل شده در چین توسط کارخانه کاسیو/ گارانتی ساعت کاسیو : گارانتی رسمی کاسیو از فروشگاه دایان در ایران/ توضیحات: بند ضد حساسیت یکی دیگر از خصوصیات کاسیو 550 می باشد./
قيمت: 55,000 تومان
توضيحات بيشتر
خريد پستی
تبـــلیغـــات

تبـــلیغـــات

مــوضــوعـات
  • جالب
  • داستان های خواندنی
  • پیامک
  • آمار بازديد
    • تعداد مطالب : 745
    • تعداد نظرات : 17
    • بازدید امروز : 1199
    • بازدید دیروز : 1369
    • بازدید این هفته : 10382
    • بازدید این ماه : 11934
    • کل بازدیدها : 33391
    • خروجی فید امروز : 192
    • ورودی گوگل امروز : 0
    • افراد آنلاین : 12 نفر
    • تبادل لینک با 0 سایت

    آموزش امنیت و شبکه

    ccsp.ir


    پیامک جملات و اشعار زیبا (سری ۵)

    تو نمی دانستی دلهره آن روز من از باب چه بود

    و تو می خندیدی

    و من پشیمانم سیب را دزدیدم

    سیب دندان زده در دست تو بود

    باغبان می دانست که دزد باغش منم

    تو چرا ترسیدی؟!

    و تو تقدیر منی

    کاش می ماندی و

    من قصه داغ اتشناک تو را از دلم می راندم

    و در اندیشه آنم که چرا

    باغچه همسایه سیب آزاد نداشت؟!

    $$$$$$$$$

    گاهی پیش میاید که تکه ای از (غذا) در گلویت گیر کند و بروی بسمت خفگی….

    گاهی هم پیش میاید تکه ای از (قضا) در گلویت گیر کند و باز بروی به همان سمت خفگی…

    معمولا حالت اول را چند جرعه آب حل میکند اما حالت دوم ..آب که هیچ…سر و کارش به آتش میکشد اغلب..!

    حتی اگر خفه ات هم نکند چاره اش این است که بیایند از پشت بزنندت چنان که بیهوا بالایش بیاوری و فقط نمیری !

    گاهی هم گیر میکند..کتکش را هم میخوری.. بالا هم نمیاید لاکردار…و از آن بدتر زنده هم میمانی بعدش!

     

    بقیه در ادامه مطالب…

     

     

     

    سخت آشفته و غمگین بودم…
    به خودم می گفتم:
    بچه ها تنبل و بد اخلاقند
    دست کم میگیرند
    درس ومشق خود را…
    باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
    و نخندم اصلا
    تا بترسند ز من
    و حسابی ببرند…

    خط کشی آوردم،
    درهوا چرخاندم…

    چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
    مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

    اولی کامل بود،
    دومی بدخط بود
    بر سرش داد زدم…

    سومی می لرزید…
    خوب.. گیر آوردم !!!
    صید در دام افتاد
    و به چنگ آمد زود…
    دفتر مشق حسن گم شده بود
    این طرف،
    آنطرف، نیمکتش را میگشت

    تو کجایی بچه؟؟؟
    بله آقا، اینجا

    همچنان میلرزید…
    پاک تنبل شده ای بچه بد
    "به خدا دفتر من گم شده آقا ، همه شاهد هستند"
    "ما نوشتیم آقا"

    بازکن دستت را…
    خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
    او تقلا میکرد
    چون نگاهش کردم
    ناله سختی کرد…

    گوشهء صورت او قرمز شد
    هق هقی کرد و سپس ساکت شد…
    همچنان می گریید…
    مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

    ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
    زیر یک میز ، کنار دیوار،
    دفتری پیدا کرد.…
    گفت : آقا ایناهاش،
    دفتر مشق حسن

    چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
    غرق در شرم و خجالت گشتم
    جای آن چوبِ ستم، بردلم آتش زده بود
    سرخی گونه او، به کبودی گروید…

    صبح فردا دیدم
    که حسن با پدرش ، و یکی مردِ دگر
    سوی من می آیند…
    خجل و دل نگران،
    منتظر ماندم من
    تا که حرفی بزنند
    شکوه ای یا گله ای،
    یا که دعوا شاید..

    سخت در اندیشه آنان بودم
    پدرش بعدِ سلام،
    گفت : لطفی بکنید،
    و حسن را بسپارید به ما

    گفتمش، چی شده آقا رحمان؟
    گفت : این خنگ خدا
    وقتی از مدرسه برمیگشته
    به زمین افتاده
    بچهء سر به هوا،
    یا که دعوا کرده
    قصه ای ساخته است
    زیر ابرو و کنار چشمش،
    متورم شده است
    درد سختی دارد،
    میبریمش دکتر
    با اجازه آقا…

    چشمم افتاد به چشم کودک…
    غرق اندوه و تاثر گشتم
    منِ شرمنده معلم بودم
    لیک آن کودکِ خرد و کوچک
    این چنین درس بزرگی میداد
    بی کتاب و دفتر…

    من چه کوچک بودم
    او چه اندازه بزرگ
    به پدر نیز نگفت
    آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
    عیب کار از خود من بود و نمیدانستم

    من از آن روز معلم شده ام ….
    او به من یاد بداد ، درس زیبایی را…
    که به هنگامهء خشم
    نه به دل تصمیمی
    نه به لب دستوری
    نه کنم تنبیهی

    ***

    یا چرا اصلاً من
    عصبانی باشم

    با محبت شاید،
    گره ای بگشایم


    با خشونت هرگز…

    با خشونت هرگز…

    با خشونت هرگز…

     


    شقایق گفت با خنده نه بیمارم نه تبدارم

    اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

    گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی

    نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی

    یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

    و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه

    و من بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت

    ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته

    و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود

    $$$$$$$$$

     

    Arnsms.ir

    $$$$$$$$$

    اس ام اس های خود را برای درج در سایت، در قسمت نظرات ارسال کنید. تا اس ام اس های شما در سایت قرار گیرد.اگر دوست دارید نام شما درج شود نام خود را هم بفرستید،اس ام اس ها به صورت ماهانه قرار می گیرد



    نظر شما دوست عزيز در مورد اين مطلب چيه ؟

    در قسمت نظرات (پايين صفحه) نظر خودتون رو بنويسيد.

    اگر انتقاد يا پيشنهاد و نقطه نظري هم داريد خوشحال ميشم بدونم. با تشکر


    برچسب ها :
    مطالب مرتبط:

    -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    نویسنده: علیرضا
    2,500 :Bazdid
    بدون ديدگاه

      مجموعه کامل تصاویر لایه باز موجود در سایت


    تبلیغات

    ارسال نظر (نظرات ارسال شده: بدون ديدگاه)

    لطفا جواب صحیح را در کادر بنویسید: *

    تبلیغات

    محصــولات ویــژه


    جـديدترين محصولات